مرجع مطالب مــوسـیقایی

مرجع مطالب مــوسـیقایی

ســایــت تخــصــصــی مــقـالات مــوســــیقـــی
مرجع مطالب مــوسـیقایی

مرجع مطالب مــوسـیقایی

ســایــت تخــصــصــی مــقـالات مــوســــیقـــی

مکتب فرانکفورت تئودور و. آدورنو T.W.Adorno

مکتب فرانکفورت نامش را از دانشگاه فرانکفورت آلمان و انجمن پژوهشهای اجتماعی آن دانشگاه به ریاست تئودور آدورنو (1903-69) گرفت. آدورنو در ایجاد « نظریه انتقادی » که بنیان فکری و نظری ناقدان این مکتب است نقش بسزایی دارد...

مکتب فرانکفورت

تئودور و. آدورنو T.W.Adorno

مکتب فرانکفورت نامش را از دانشگاه فرانکفورت آلمان و انجمن پژوهشهای اجتماعی آن دانشگاه به ریاست تئودور آدورنو (1903-69) گرفت. آدورنو در ایجاد « نظریه انتقادی » که بنیان فکری و نظری ناقدان این مکتب است نقش بسزایی دارد. او و همکارش ماکش هورکهایمر (Max Horkheimer) ، نظریه انقادی را در مقابل با نظریه سنتی که مبتنی بر دیدگاه پوزیتیویسم ،‌توجیه کننده نظام موجود ، نظم طبیعی و اجتماعی و شکل گرفته از خرد باوری ابزاری است،‌قرار دادند. نظریه سنتی که بر عقلانیت تکیه دارددر درون خود غیر عقلانی است،‌زیرا جهان در زیر چتر این عقلانیت به سمت ویرانگری ،‌خشونت ، اختناق و سرکوب پیش رفته است.

نظریه انتقادی نقدی است بر تمام پیامد ها ،‌پوزیتیویسم ،‌فرهنگ و حتی خود مارکسیسم . اندیشمندان مکتب فرانکفورت تفسیر جزمی و رسمی بینش مارکسیسم سنتی در مورد هنر و نسبت آن با تکامل اجتماعی را به چالش کشیدند. آدورنو مهمترین مدافع مدرنیسم هنری و سرسخت ترین ناقد مدرنیته با خرد ابزاری است.

مهمترین آثار آدورنو درباره هنر به حوزه موسیقی تعلق دارد. کتاب « فلسفه موسیقی مدرن» به نقد و مقایسه دو موسیقی دان مشهور آن دوران یعنی آرنولد شوئنبرگ و ایگور اسراوینسکی پرداخته است. از نظر آدورنو اثر هنری بویژه موسیقی از مفاهیم دوری می گزیند، بیانگری آن خارج از آگاهی جامعه است . این بیانگری،‌دلهره جامعه مدرن را مطرح می کند.

موسقی آتونال ( 12 نتی) شوئنبرگ نضادهای درورنی و ساختارهای غیرقابل حلی را معرفی می کند که از شویه هراس آور زندگی و واقعیت اجتماعی برخاسته است. همانند سبک نقاشی اکپرسیونیسم آلمان و هنرمندانی مانند « ادوارد مونش» و «امیل نولده» که دلهره و از خود بیگانگی انشان و هراس زندگی مدرن و عقلانیت مدرنیته را به نمایش می گذارند.

این گونه موسیقی بیانگر از خود بیگانگی انشان است. پنداری واقعی و کامل را بیان نمی کند. در حقیقت واقعیت ناب و کامل وجود ندارد . موسیقی شوئنبرگ از مخاطب دعوت می کند تا به صورت خودانگیخته تنها به لذت شنیداری بسنده نکند و در آفرینش معنا مشارکت داشته باشد ( پراکسیس موسیقی)

اما موسیقی اسراوینسکی موسیقی ای است ابژکتیو ،‌غیر شخصی ،‌محافظه کار و تونال، در نهایت تضادها و از خود بیگانگی زندگی مدرن را مطرح نمی کند. ستایشگر موقعیت ایتدایی و تجربه بدوی است و به سنت موسیقی غیر نقادانه تعلق دارد.

صنعت فرهنگ The Culture Industry

« صنعت فرهنگ» از مهمترین نظریات مکتب فرانکفورت و بخصوص آدورنو درباره ی آپار هنری است که برای بازار ساخته می شوند. در مجموعه مقالات « منشورها» مقاله ای است با عنوان « درباره جاز» که به تحلیل موسیقی جاز پرداخته است. در این مقاله می گوید موسیقی جاز در بداهه نوازی و بکارگیری عناصر قومی و طبیعی اش به تکرار اشکال از پیش تعیین شده می پردازد . جاز زاده کنش ها و شگردهای اجتماعی است،‌از ابژکتیویسم ایتدایی بهره میگیرد. تکرار اسطوره را جایگزین تکامل زمانمند اثر می کند. در بداهه نوازی جاز ،‌امکان پیش بینی برای مخاطب پدید می آید. جاز امکان « پراکسیس موسیقایی» یا مشارکت مخاطب در آفرینش معنا را از شنونده می گیرد و به جای آن « پذیرش مازوخیستی» را تحمیل می کند. موسیقی جاز فقط پندار آزادی و رهایی راستین انشان و اجتماع بی اعتنا و شدیدا محافظه کار است. از اینرو نه طرفیت تکامل را دارد و نه هیچ آینده ای در پیش رو. بنابراین بی هویت و فقط در حکم موسیقی پس زمینه است،‌یعنی به عنوان موسیقی کافه رستورانی و موسیقی فیلم قابل عرضه است. این خصوصیات ،‌مسیقی عامیانه و ترانه های بازاری را هم شامل می شود. آدورنو می گوید که موسیقی عتمیانه بیان رویکرد نادرستی است به موسیقی . این موسیقی نه فقط سازنده « تمامیت دورغین » بلکه وابستگی کامل تولید فرهنگی به بازار است. اساس آن وابسته به نظم و آرایش قطعه ها استنه کنش خلاق و سازندهو جاز ،‌موسیقی عامیانه و سینما وابسته اند به نظام « ستاره ها» (بیتل ها ،‌گرتا کاربور و ...).

نظام ستاره سازی موسیقی کلاسیک را هم در بر گرفته ،‌مثلا شهرت رهبران ارکستر یا نوازندگان چیره دست و یا فلان خواننده اپرا از این نظام پیروی می کند.

در هنری که برای بازار ساخته می شود، مخاطب فقط حکم مصرف کننده را دارد و امکان تفکر مستقل را از دست می دهد. در این صورت اثر هنری به رمزگان قراردادی و شناخته شده ،‌موقیت های کلیشه ای و تکراری ، روابت های یک شکل و استاندارد تبدیل می شود. مخاطب به این وضعیت خو می کند و هر چیز خلاف عادت را رد می کند و در این دنیای آرام و یکنواخت شناخته شده ،‌احساس آرامش کرده و به ایدئولوژی سازندگان اثر تسلیم می شود.

هنر مدرن درست در مقابل «هنر توده ای » و « صنعت فرهنگ» قرار دارد . هنر مدرن وحدت ارگانیک فرضی را به هم می ریزد و کلیت دروغین را در هم می شکند. لذت بردن از این هنر نیازمند اندیشیدن است. هنر مدرن ساختار ساز است و به تضادها و تناقض ها اهمیت می دهد. این هنر اصل را بر ویرانی عادت های زیبای شناسانه گذشته می گذارد. هنر مدرن تضادهای درون جمع مخاطبان را می پذیرد . بنابراین به استقلال فکری نیاز دارد و موجب آن نیز می شود. هنر مدرن از مفهوم می گذرد تا به آن وفادار بماند . هنر مدرن در ذات خود غلیه مفهوم زیبایی شناسی کلاسیک و پایه گذار زیبایی شناسی منفی است. زیرا فلسفه هنر کلاسیک تنها در شکل هنر نازل و پست و توده ای قادر به زندگی است.

در هنر توده ای « تجلی هنر» از میان رفته و تسلیم لذت زیبایی شناسانه همگانی و «یکرنگ سازی سرمایه» شده است. در هنر نازل همبستگی دروغینی به وجود می آید. هر کس فکر کردن را به دیگری وامی گذارد . در این همرنگی ،‌انفراد فکر که عنصر اصلی رویکرد به اثر هنری است ،‌از میان می رود. هنرمند به آفریدن محصولات صنعت فرهنگ می پردازد و آزاد اندیشی خود را از دست می دهد.

مباحث آدورنو در باره موسیقی و دریافت یا پذیرش اثر هنری توسط مخاطب ،‌یکی از دستاورد های مهم مکتب فرانکفورت است و امروزی ترین جنبه ی کار آن ها محسوب می شود. پذیرش اثر هنری توسط مخاطب ،‌ بعد ها مورد توجه نظریه پردازان « زیبایی شناسی دریافت» و اندیشمندانی مانند «هانس روبر یاس» و مکتب «کنستانتین» قرار گرفت.

منبع : زهرا ایرانی صفت ، فلسفه هنر ،‌زیبایی شناسی و نقد هنری ، حروف نگاری: انتشارات ماهان ،‌ناشر : انتشارات مهر سبحان

نظرات 2 + ارسال نظر
arezoo شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 16:28

aliiii bood mamnoon

mohamad aghbali جمعه 2 تیر 1391 ساعت 19:32

سلام لطفا مطالب زیادی تو وبلاگ بزارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد