گوستاو مالر
گوستاو مالر (۷ ژوئیه ۱۸۶۰ -۱۸ مه ۱۹۱۱) و رهبر ارکستر و یکی از برجستهترین آهنگسازان دوره رمانتیک پسین میباشد. مالر در شهر کالیشتیه[پانویس ۱] در جمهوری چک متولد شد. آثار مالر در دوران حیاتش چندان مورد استقبال موسیقیدانان برجستهٔ وین قرار نگرفت.[۱] مالر مقامهای مهمی در اروپا و آمریکا بهدست آورد. موسیقی مالر، رابطی بین سبک رمانتیک-کلاسیک و موسیقی مکتب جدید وینی میباشد. چندین سمفونی دهشارهای و ترانه زمین او، بخشهایی برای آوازهای تکی و کر دارند. استفاده او از آوا و ارکستر بسیار شخصی است. از ترانههای او، ترانه مرگ کودکان برای آواز و ارکستر میباشد.[۲]
زندگینامه
گوستاو مالر در خانوادهای از یهودیان اشکنازی[پانویس ۲] آلمانی زبان در کالیشتیه[پانویس ۳] متولد گردید. مالر دومین فرزند از چهارده فرزند خانواده بود که از بین این چهارده فرزند تنها شش تن پس از تولد زنده ماندند.[۳] از نظر واژهشناسی، نام مالر ممکن است از واژه انگلیسی آسیابان «Miller» یا نقاش به آلمانی «Maler» و یا ختنهگر به زبان عبری «Mohel» گرفته شده باشد. مالر در ایگالو[پانویس ۴] شهرکی در موراویا[پانویس ۵] دوران کودکیاش را گذراند. در سن شش سالگی پدر و مادر مالر او را به آموختن پیانو گماشتند. مالر در پانزده سالگی به هنرستان موسیقی (کنسرواتوار) وین[پانویس ۶] راهیافت و نزد استادانی چون فرانتز کرن[پانویس ۷]، رابرت فوخ[پانویس ۸]، و جولیوس اپستین[پانویس ۹] آهنگسازی، هارمونی[پانویس ۱۰] و نواختن پیانو را آموخت. سپس به دانشگاه وین پذیرفته شد و تحت تعلیم آهنگساز آلمانی آنتون بروکنر[پانویس ۱۱] قرارگرفت. در این دوران مالر برای نخستین بار در یک مسابقه آهنگسازی با نوشتن آهنگ «آواز سوگ»[پانویس ۱۲] شرکت جست اما گروه داوران این مسابقه به سرداوری یوهانس برامس[پانویس ۱۳] آهنگ او را لایق دریافت جایزه ندانستند.
چرخهٔ رهبری آهنگ نوازان
پس از پایان دانشگاه مالر به پی در پی رهبری ارکستر را در اپراهای کشورهای اروپای میانه و اروپای خاوری به دست گرفت. نخست در نمایشخانهٔ تابستانی باد هال Bad Hall درسال ۱۸۸۰، سپس در لوبلیانا Ljubljana درسال ۱۸۸۱، الوموتس درسال ۱۸۸۲، وین و کاسل درسال ۱۸۸۳، پراگ درسال ۱۸۸۵، لایپزیگ درسال ۱۸۸۶ و بوداپست درسال ۱۸۸۸. درهنگامی که درکاسل بود دلباختگی او به یکی از خوانندکان اپرا به ناکامی انجامید و این دل شکستگی بهانهای شد برای ساختن یکی ازشاهکارهایش، چرخه «آوازهای یاری رهسپار» Lieder eines fahrenden Gesellen و در پیوست به آن انگیزهای شد برای ساختن نخستین سمفونی او.
درسال ۱۸۸۷ مالر رهبری نوازندگان اپرای «حلقه نی بلونگ» Der Ring des Nibelungen (کار ارجمند واگنر) را به دست گرفت زیرا آرتور نیکیش رهبر پیشین اپرا بیمار شده بود. برداشت تازهٔ مالر خرسندی و تحسین موسیقی دانان و تماشاگران را به بار آورد. یکسال از آن پس او اپرای ناتمام «سه پینتو» Die drei Pintos اثر کارل ماریا فن وبر Carl Maria von Weber را اجرا کرد که به بهرهٔ آن نامدارتر گردید و این برای او سرچشمهٔ درآمد شد. دراین گاه بود که او دلباختهٔ همسر نوهٔ فن وبر شد. اما خوشبختی او از شناختن خانوادهٔ وبر در آن بود که آنها به او «شیپور جادوئی پسربچهها» Des Knaben Wunderhorn گردآوردهای از سرودههای مردمی آرنیم Arnim و برنتانو Brentano را شناساندند و او آن سرودهها را در همه آوازهایی که از آن پس ساخت، به جز یکی، به کار برد.
ناسازگاریهای او با همکارانش به کناره گیری از اپرای لایپزیک در ماه می۱۸۸۸ انجامید و پس از چند ماه او را ازاپرای پراگ نیز برکنار نمودند. اگرچه او در زمانی کوتاه توانست به رهبری اپرای سلطنتی بوداپست گمارده شود. اما این خرسندی او دیری بیش نپا یید، چراکه نخستین سال رهبری ا ش با بیماری و مرگ پدرو مادر و خواهرش هم زمان شد. و با این که او توانست برنامهها ی اپرا را به پذیرش آهنگ دوستان و خود اپرا را به سودآوری برساند، گردانندگان اپرا رهبر دیگری برگزیدند و گزینش برنامههای هنری را به او وانهادند و چنین بود که مالر زا به جز کناره گیری چارهای نماند. پس او رهبری تماشاخانه استانی Stadttheater هامبورگ را به عهده گرفت. با همهٔ سنگینی برنامه و هوای دلگیر کاری مالر به آهنگسازی در خانه تابستانی اش در سالزکامرگوت Salzkammergut میپرداخت و در آنجا سمفونیهای دوم و سوم خویش را به پایان رساند.
سال ۱۸۹۵ برای او به دیگر بار سالی هم اندوهناک و هم کامران بود، اندوهناک از آنکه کوچکترین برادرش اوتو Otto دست به خود کشی زد و کامران از آنکه سمفونی یکم او برای نخستین بار در دسامبر آن سال در برلین نواخته شد. اکنون که او به سزا، رهبری نامی و آهنگسازی آزموده در میان کشورها بود برآن شد که به اپرای دربار وین Vienna Hofoper راه بگشاید. اما تبار یهودی او راههای پیشرفت را بر او بسته میداشت. رهبری نوازندگان اپرای دربار Kapellmeister وین گمارشی بس ارجمند در امپراطوری اتریش و مجار بود. و بر پایهای مقررات امپراتوری این منصب درباری نمیتوانست به یهودیان داده شود. و از این روی بود که او در ماه فوریه به دین کاتولیک گروید و دو ماه پس از آن به رهبری نوازندگان وین گمارده شد. او در این هنگام سی و هفت ساله بود. ده سالی که او در اپرای درباری وین سپری کرد و به ویژه همکاری او با آلفرد رولر Alfred Roller کده آرای اپرا در شمار فرازشهای فرهنگی وین در آن روزگار آورده میشود.[۴]
زندگی در وین و زناشویی با آلما
در وین مالر اپرایی دلمرده را به درخششی تابان دگرگونی داد. در ۱۹۰۱ او خانهای تابستانی در کناردریاچه مایرنیگ Maiernigg در ورترزی Wörthersee در کارینتتیا Carinthia ساخت که در آن به ساختن آهنگ میپرداخت. در ۱۹۰۲ او آلما دختر نقاش امپرسیونیست Impressionist Painter اتریشی امیل جاکوب شیندلر Emil Jakob Schindler را به همسری گرفت.[۵] آلما در زیبایی، زبان زد همگان در گرد هم آییهای وینی بود و او خود آهنگسازی مینمود. آلما نزد الکساندز زملینسکی آهنگساز اتریشی شاگردی میکرد و استاد وشاگرد به هم شیفته بودند. اما آلما از سوی بستگانش در فشار بود تا زملینسکی را رها کند. مالر پس از زناشویی با آلما از او خواست که آهنگسازی را کنار بگذارد و تنها به خانه داری بپردازد. زندگی زناشویی مالر با زمستانهایی پرکار که به رهبری اپرا سپری میشد و تابستانهایی که به آهنگ سازی میگذشت نشان دار بود. آلما از او دو دختر به نامهای ماریاآنا و آناجوستین به جهان آورد. اما ماریا به تب سرخ یا دیفتری درگذشت. و مالر خود از بیماری چرک کردگی قلب endocarditis در رنج بود. واین داستان چنین گفته شده که ماریا از گوشی دکتر هراس داشت و پدر برای زدودن بیم او از دکتر خواست که او را در نخست بیازماید و چنین شد که بیماری قلب او آشکار شد. از این بود که دکتر او را از کارهایی تن فرسود بازداشت.
در میرنیگ او سمفونیهای پنچم، ششم، هفتم و هشتم خودرا نوشت و در ۱۹۰۴ در سوگ اندوهناکش از مرک ماریا «آوازهایی در مرگ کودکان» Kindertotenlieder، یک گروه پنج تایی از سرودههای روکرت Rückert در این باره را، به آهنگ آورد. در وین آهنگ سازان جوان و نوآوری چون شونبرگ Schönberg، برگ Berg، وبرن Webern و زملینسکی Zemlinsky گرداگرد مالر را فراگرفته بودند و اواز کارهاشان پشتبانی مینمود و برهیختهشان میداشت. اما هنگامی که به آهنگهای خویش میپرداخت دشمنی سردمداران آهنگوایی در وین را برمی انگیخت. در این هنگام بود که دچار آفندهای دش یهود و زخم زبان دشمنان اپرا در روزنامهها شد تا بدآنجا که بجستجوی پناهگاهی تازه افتاد.
زندگی در آمریکا و برخود با فروید
انگیزهٔ دامن کشیدن از وین با پیشنهادی توانگرانه از اپرای متروپولیتن Metropolitan Opera نیویورک آغاز شد. در نیو یورک او نخست کامیاب بود و لی چندی نگذشت که در انجا نیز از چشم گروه رانشگران اپرا افتاد. او تابستانها را در اروپا به رهبری نوازندگان و نوشتن هم چیدگیهای آهنگین میگذراند و در آنجا بود که سمفونی نهم خود را به پایان رساند و آوای زمین Das Lied von der Erde را نوشت. آوای زمین یک گروه شش تایی از سرودههای چینی بود که به مانند یک سمفونی برای دو صدای تنها و نوازندگان. او با بیماری قلبی و در هراس از مرگ و بیم از سرنوشت نمیخواست که این کار را سمفونی دهم بخواند و سمهونیهای نه گانهٔ بتهوون و شوبرت و بروکنر را بهانه میکرد. دراین هنگام بود که دریافت آلما به او بی وفا ست. مالر به روان کاوی نزد فروید شد. در یک نشست پرآوازهٔ یک ساعته فروید دچارش او را شناسایی نمود و چنین مینمایاند که درمان او هنایش نیکو به بار آورد و میانه او و آلما را آشتی افتاد. او پیمانی برای رهبری هم نوازان انجمن فیلارمونیک نیویورک بست و با خانوادهاش به آمریکا بازگشت. به فرجام او نوشتن سمفونی دهم را آغاز نمود اما پیش ازآن که آن را به انجام رساند دم از جهان فرو بست.
به گفتهٔ آلما آخرین واژهٔ او به هنگام مرگ «موتزارتک من» Mozartl بود. او را در کنار دخترکش در گورستان گرینزینگ Grinzing وین به خاک سپردند. به برآورد انجامین خواست او، در خاموشی به خاک سپرده شد و بر سنگ گور او تنها نوشته شد «گوستاو مالر». به گفتهٔ دوست نزدیکش برونو والتر «روز ۱۸ ماه می۱۹۱۱ او درگذشت. شب پس از آن تابوتش را به گورستان گرینزینگ آوردیم و بناگاه غریوی از بادو بوران برخاست و آن چنان باران سیل آسا بارید که دنبال گیری به خاک سپاری نا شدا مینمود. گرد آمدگان بسیار در خاموشی مرگ بار به دنبال کالبد او گام میگذاشتند. اما در همان دم که تابوت را به گور پایین آوردیم آفتاب از پس ابرها برون شد.»[۶] به گفتهٔ آلما او میکفت «من سه برابر بی خانمانم. به آوند یک بوهمی در اتریش، به آوند یک اتریشی در آلمان و یک یهودی در همهٔ جهان»
آهنگها
اگرچه مالر در رهبری اپرا به نام آوری رسید. همهٔ نیروی آفریننده او در ساختن سمفونی و آوا به آشکاری رسید. حتی دز کارهای نخستین او چون «آوای سوگ» Das klagende Lied شیوهٔ آفرینش او که از آن پسها در شاهکارهای چرخهای استادیش نمایان شد پدیداراست. و از این گون میتوان آمیزهٔ نوازندگان برون صحنه و درون صحنه و به هم پیوستن تراژدی و افسانه و کشیدن پندار از آوازهای مردمی و به کارگیری نمادی-نمایگری سنگینگی tonality. در ۱۸۹۰ مالر از سرودههای «شاخهای جادویی» بس برانگیخته شده بود چه در سمفونیهایش و چه در آوازهایش، چراکه او از آواز بهره میگرفت تا دمی درسزا را در زیرساخت یک سمفونی آشکار سازد. برای نمون در آوای پراندوه اورلیخت در یوتیوبدر سمفونی دوم که مالر پس از گیرایی نیرومند بخش نخست خودرا از نوشتن دنباله آن ناتوان یافت و یا سمفونی سوم که بسیار از خود درآورانهاست نیز در دم نمایگرانه خود به آواز و کر روی میآورد.
سمفونیها
چرخهٔ نخست
گوستاو مالر، ۱۸۹۲
در نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم باوری فراگیر در میان اندیش پردازان آهنگوا دررسان بود که ریختهای آوازی با ساختار سمفونی هماهنگی نمیگیرد. ولی شدایی این آمیزگی در دل مالر شور میانگیخت. و این آمیزگی کانون پرنشان چرخهٔ نخست سمفونیهای مالر که دربرگیرندهٔ سمفونیهای یکم تا چهارم اوست گردید. همهٔ این چهار سمفونیها وابسته به آوازها مردمی دلبند او «شاخ جادویی جوانی» Des Knaben Wunderhorn میباشند.
سمفونی نخست: تهمتن The Titan
مالر سمفونی نخست خودرا در ۲۸ سالگی در D بزرگ نوشت. آمیزگی ریخت آوازی با ساختار سمفونی برای او درد سرهایی در ساختن این کار پدید آورد. در نخست برای هفت سال او این کار را سمفونی نخواند و آنرا سروده سمفونی Symphonic Poem نامید وسرانجام یک بخش ان را به همگی زدود تا آنرا با زیر ساخت سمفونی هماهنگ کند.
نخستین برگزاری آن در بیستم نوامبر سال ۱۸۸۹ در هنگامی بود که او رانش اپرای شاهانه مجارستان را در دست داشت. این سمفونی به بار پذیرش شنوندگان و روزنامهها نیامد. برای نمون «نیو پستر جورنال» Neue Pester Journal نوشت: اگر که ما انگاشت فراهمهٔ خودرا به کوتاهی بگوییم، تنها میتوانیم بگوییم که مالر را میبایست در شمارسرآمدان زمینهٔ هنریش در شمرد. او نه تنها در زمینهٔ رهبری نوازندگان به سزاواری پیش آهنگ دیگران است که بل همچنین پیش اهنگ همهٔ آن رهبران برجستهاست که نمیتوانند سمفونی بسازند! به این بهانه ما ناخرسند نیستیم از اینکه او را به آوند رانشگراپرا از کامیابان در شمریم و خشنود خواهیم شد که او را در جایگاه رهبری نوازندگان اپرا بارها و بارها ببینیم اما به این پیمان که او هرگز آهنگی از خویش را رهبری نکند". آشکار ست که پس از این داوری سهمگین مالر خویشتن را نادریافته یافت. پس در برگزاریها ی هامبورگ در ۱۸۹۳ و وایمار در ۱۸۹۴ برآن شد که نبشته روشنگری برای این سمفونی فرا آورد. نخست او برای این سمفونی نامی برگزید و آن را تهمتن The Titan نام نهاد. و سپس آنرا به این گونه آشکاری داد.
بخش یکم: از روزهای جوانی، میوه و خار ۱- بهاری بی پایان. سرآمدآهنگ نشان دهندهٔ بیداری نپیتر (طبیعت) در آغاز پگاه ست. ۲- جنبش گلها (آندانته)۳- بادبانی بر افراشته (اسکرتزو)
بخش دوم: افسانه آدمی ۴- در بستگی، روانه گری در پس تابوت به شیوهٔ کالو. آنجه در زیر میآید میتواند اگر نیازی باشد روشنگری دهد. نگارشگر برای این شاهکار خویش از دیدن نگاره شوخ به خاکسپاری شکارچی انگیزه گرفتهاست. این نکاره بر همهٔ کودکان اپاختران آلمان آشناست. و او آن را در کتاب کهنهٔ داستانهای پریزادی برای کودکان یافتهاست. جانداران جنگل در پس تابوت جنگلبان مرده بسوی گور او روانند. خرگوشها پرچم به دست دارند و در پیش تابوت دستهٔ نوازندگان آسان گیر به همراه گربه هاو قورباغهها و کلاغها ی آوازه خوان میآیند. و دیگر چارپایان و پرندگان با رفتارهای خنده آور این سوگ را همراهی میکنند. این بخش از آهنگ بر آنست تا رسانهٔ نودی باشد که گاه دو پهلو و گاه به بیمناکی زورگرست. این بخش بدون مرز با بخش زیر دنبال میشود. از دوزخ وبهشت (الگرو فوریزو) نشان ناگهانی دلی که تا به ژرفا خون شده.
این روشنگری اما کمک چندانی به بهتر دریافتن این کار نکرد. و که بل باره آن شد که شنوندگان گمراه و درمانده شوند و از این روی هم روشنگری و هم نام سمفونی را به دور انداخت.
در ۱۸۸۴ هنگامی که نخستین گامهای خود را برای نوشتن این سمفونی برمیداشت مالر «آوازهای یار رهسپار» را بر پایهٔ سرودههای خویش نوشت. این تلاشی بود تا شاید که تلخی دل شکستگی اش را از شیفتگی بی سرانجامش به «جوان ریختر» خواننده اپرای کاسل از دل بزداید. سمفونی یکم نیز از این دل شکستگی مایه گرفت. هرچند از آن پس در گفتگویی با ماکس مارچاک بازکاو آهنگ مالر گفت «این سمفونی به فراتر از دلباختگی میشود اگرچه بر پایه دلباختگی هست اما به گفتی دیگر آن فرایش، پیش از دلباختگی در نودش زندگی هنرمند آشکارشده بود. آن پیوند برونی انگیزه این سمفونی بود اما مایه درونی آن نبود.» آن پیوند ناکام برونی دلباختگی در کاسل به همراه دیگر ترانههای کاسل در این سمفونی راه یافتهاند به ویژه ترانه «من در پگاه امروز در پهنای کشتگاه راه رفتم» که دومین از آوازهای یار رهسپار بود در بخش نخست سمفونی یکم شنیده میشود. همچنین در بخش دوم آواز «دست افشانی اردیبهشت در روستاً و در بخش سوم آهنگ مردمی» در کنار راه درخت لیمویی ایستاده بود«که مالر در بخش آخر»آوازهای یار رهسپار«به کار برده بود. همچنین او از آهنگ بس شناخته شده کودکان فرانسوی» برادر ژاک آیا خوابیدهاید؟«?(Frère Jacques, Dormez-vous) به گونهای مه آلوده در بخش سوم بکار میبرد این بخش با رویارویی بسیار میان افسردگی و شوخی گری و هرزه درآیی و دیوانگی رویا وار آن در سالهای نخست بس نادریافته بود. در نامهای به ریشارد استراوس مالر نوشت
» من بر آنم که نبردی را نشان دهم که در آن پیروزی همیشه در فرادور از جنگجوست واین درست در همان هنگام است که او میپندارد به آن دسترسی یافتهاست. این در هستهٔ هر نبرد انوشه روانی ست. چراکه آسان نیست که قهرمان شد"
سمفونی دوم رستاخیز Auferstehungs Sinfonie
هنگامی که مالر نوشتن آلگرو مااستوسو راAllegro maestoso آغاز نمود به خوبی میدانست که دارد یک سمفونی مینویسد. چراکه روی دستنویس آهنگ نوشت «سمفونی در C-moll 1. Satz». اگرچه این برایش او چندان دیر نپایید. پس از به پایان بردن بخش دراز نخست در دهم سپتامبر ۱۸۸۸ او براستی درمانده بود که چگونه این کار را به پیش برد. در یک دم دودلی او آن آوند پیشین را خط زد و به جای آن نوشت «آیین در نشست سوگ Totenfeier» چنان که گویی میخواست بگوید این کار دیگر بخش نخست یک سمفونی نیست و بایست آن را در شمار یک سروده سمفونی دانست. این راهبندان اندیشگی برای پنج سال به درازا کشید تا به فرجام در تابستان ۱۸۹۳ او دو بخش دیگر این سمفونی، آندانته و اسکرتسو، را نوشت ولی هنوز پدیدار نبود که این دو بخش چگونه در انگارهٔ پایانی کار جا میگیرند. نوشتن بخش اسکرتسو در نخست پایان گرفت. مالر از آوازهای «شاخ جادویی جوانی» سرودهای شوخنودی در آن به کار گرفت که دربارهٔ سخنرانی دینی آنتونی آشاوان برای ماهیها St. Anthony's Predigt an die Fische بود.
تا پایان سال ۱۸۹۳ مالر سه بخش از سمفونی دوم را نوشته بود ولی هیچ نمیدانست که چگونه آنها را چیدگی دهد. چاره کار به ناگهان در فوریه ۱۸۹۴ پدیدار آمد هنگامیکه پیانو نواز و رانگار هانس بن بلو Hans von Bülow درگذشت و مالر در سوگواری برلین او انباز کرد در گاه برگزاری آیین، گروه کر پسران آواز «در ستایش رستاخیز» Die Auferstehung از فردریش گوتلوب کلاپستاک Friedrich Gottlob Klopstock را خواندند. کمی پس در آن شب آهنگساز بوهمی جوزف بوهسلاو فوارستر Josef Bohuslav Foerster میهمان مالر بود. و مالر به او با خشنودی گفت که در برگزار کلیسا چارهٔ کار خویش را یافتهاست. فوارستر در همان دم دریافت که او در چه باره دارد میگوید و بدون هیچ درنگ آغاز به خواندن «در ستایش رستاخیز» کرد. مالر در نامهای در این باره چنین مینویسد:
برمن ناگهان آذرخشی جهید و همه چیز در انگاشتم روشن و پالوده شد. این آدرخشی بود که همه هنرمندان آفرینشگر، آن را چشم در راهند -«آبستنی از روح القدس!» آنچه که من در آن دم در آوا درآزمودم را اینک باید به آوا درآورم. و با این همه - اگر من تا کنون آن کار را در درون خود بار نمیداشتم - چگونه میتوانستم آن آزموده را داشته باشم؟... برای من همیشه چنین است: تنها هنگامیکه چیزی را آزموده میکنم میتوانم آهنگ بسازم و هنگامی که آهنگ میسازم من آزمون میکنم!"
سه ماه پس از سوگواری بولو Bülow مالر پایانه سمفونی دومش رانوشت او بخشهایی از ستایش رستاخیز کلاپستاک را به کار برد و افزونههایی از خودش را بدان افزود.[۸]
مالر هرگز برنامهای همه پدیدار برای سیفونی دوم خویش نیاورد اما در نامههای گوناگون و گفتگوهایش چارچوبی از برنامههای شدارا پیشنهاد کردهاست. در این چارچوب هر بخش از سمفونی رویهای از زندگی رادمرد و بپاخیزی او رانشان میدهد و چنین است که بافت بخشها به یکدیگر سرایشی از زندگی رادمرد است. سمفونی دوم در بخش نخست با مرگ رادمری آغاز میشود. در این بخش است که مرگ او پرسشهایی بی پاسخ را برمی انگیزد: زکجا آمدهایم؟ آمدنمان بهر چه بود؟ به کجا میرویم؟ در بخش آندانته، به افسوس رادمردیهای او رادر روزگاران زندگیش یاد آور میشود. در بخش اسکرتزو رادمرد از بی باوریش درون میخراشد و خود و خدای را آذرده میدارد. اما در بخش چهارم اورلیخت او به باور بازمیگردد و خویشتن را برای رستاخیز اماده میدارد. هرچند او در ارزش این چارچوب برای همهٔ مردمان در گمان بود. هنگامی که برنامهای را در سرانجام پخش نمود به همسرش گفت که آن برنامه همچون "چوب زیر بغل پا شکسته هاً همه ساختگی است. او درست میاندیشید. سرودهٔ اولتریخت و پایانهٔ سمفونی دوم برای آنها که که در مییافتند همه بس بود.
اولتریخت
کنترآلتو آه گل سرخ! آدمیان در نیازی بس شگرفند! آدمیان در آسیبی بس شگرفند! آه که چه میشد اگر به پردیس بودم!
و در این جا من به گذاری فراخ رسیدم: اما فرشتهای آمد و میخواست که بازم دارد. اما به او پروای واپس زدن نخواهم داد، من از خدایم و به خدای باز خواهم گشت. خدای مهربان مرا روشنایی ده. و راهم را بسوی زندگیی جاودانه تابان کن.
پایانه کر وسوپرانو بپاخیز، آری بپاخیز، برخیز، کالبد من، پس از خوابی کوتاه! آن جاودانه زی که ترا خواند جاودانگی دهدت.
تاکه دگرباره بشکفی درو میشوی! خداوند کشتزار میرود تا دسته کند خوشهها را حتی ما را که مردهایم.
کنترآلتو آه باور دار، دل من، باور دار، از تو هیچ گم نخواهد شد. آنچه میخواستی از آن تو میشود آنچه که دوست میداشتی، و آنچه که در تلاشش بودی.
سوپرانو آه باور دار تو به پوچ زاده نشدی به پوچ نزیستهای با رنج.
کر آنچه که آفریده شد باید که به پژمرد. آنچه که پژمرد باید برخیزد. از لرزیدن بازایست، آماده باش برای زیستن.
سوپرانو و آلتو، کر آه رنج، تو که همه چیز میدری از چنگال تو رها شدم. آه مرگ، همیشه چیره بر همه اکنون شکست خوردهای
با بالهایی که به پیروزی گرفتهام در تلاش پر شور شیدایی پرواز خواهم کرد به سوی تابشی که هیچ دیده ندیدهاست.
کر میمیرم تا باز زندگی کنم.
همه بپاخیز، تو ای دل من تو بر میخیزی به آنی. وهمهٔ شکستگیها که کشیدی به سوی خدای خواهدت برد.
سمفونی سوم جهان آفرینش
سمفونی سوم مالر نیایشی است به زمین و آسمان و درازترین کار اوست. بخش بزرگی از این سمفونی را در ۱۸۹۵ پس از روزگاری پر تلاش و دشوار که او را به آفرینشی تب آلود واداشت نوشت. هنگامی که برونو والتر به دیدن او رفت در آن روزگار، در راه بازگشت به کشتی والترز که از چشم اندازهای شگرف دامنهٔ کوههای آلپ در شگفت مانده بود از مالر شنید که «بی خود به آن بالاها نگاه نکن من همهشان را در آهنگ ساختهام». مالر به ژرفایی از پیرامون پر شکوه خود در نودشی بس درونی هوده گرفته بود. او برآن بود تا «نیایشی بزرگ به شکوه همه سوی آفرینش بسازد» و یا بگفتهٔ دریک کوک «انگاشتی از هستی در همگی خویش». مالر برای ساختن برنامه جهان آفرینش و شاید زیر هنایش دوستش زیگفرید لیپنر Siegfried Lipner پلکانی از جهان کانها، گیاهان، و جانوران برپا ساخت. و سپس پرسید «انسان به من چه میگوید؟»، «فرشتگان به من چه میگویند؟»، «شیدایی به من چه میگوید؟» اگرچه به فرجام مالر برآن شد که آن برنامه را کنار نهد. برونو والترز آن برنامه را به مانند داربستی در پیرامون یک ساختمان نمایان کرد که همین که ساختمان به پایان رسید آن را به پایین میکشند. مالر از این سمفونی به آوند «غول خودم» یاد میکرد که نمایان گر پیچیدگیهای آن بود. انگارهٔ این کار آنچنان سترگ بود که مالر آن را در شش بخش ساخت و نه در چهار بخش که در پسند پیشینیان اش بود.[۱۰]
سمفونی چهارم - رندگی آسمانی
هنگامی که مالر سمفونی چهارم را در ۱۸۹۹ آغاز کرد دوسال بود که گمارهٔ والای رانش اپرای درباری وین را در دست داشت. بی گمان چشم اندازهای سرسبز و خرم وین بر سمفونی چهارم هنایش بسیار داشت. مانند سمفونی سوم از همان آغاز مالر برنامه کوتاهی برای بخشهای این سمفونی تازه خود نوشت.
1 - جهان
چون ارمغانی جاودان Die Welt
als ewige Jetztzeit
در G major
2 - زندگی رمینی Das irdische Leben در E-flat
minor
3 - نکوکاری Caritas
در B major،
آداجیو Adagio
4 - زنگهای پگاهان Morgenglocken در F
major، اسکرتزو
Scherzo 5-
دنیای بی کشش Die Welt ohne Schwere در D
major، اسکرتزو
Scherzo 6-
زندگی آسمانی- Das himmlische Leben
اما این برنامه دچار دگرگونی بسیارشد. زنگهای پگاهان در سمفونی سوم به کار گرفته شد. زندگی زمینی آوازی ناوابسته شد و از این روی در زمرهٔ گروه آوازهای شاخ جادویی شد. و اسکرتزو در D major بخشی از سمفونی پنجم شد. در ژوئیه ۱۸۹۹ مالر به نوشتن سمفونی پرداخت. روزهای آرامگین تابستان آن سال در آسزی Aussee آبگرم کوچکی در سالتزکامرگوت Salzkammergut با چند پیشآمد بس ناگوار شد. نه تنها هوا سرد و خیس بود که بل خانه تابستانی کرایهای در نزدیکی دسته موسیقی محلی بود که سر وصدای موسیقی آنان برای هنرمندی بسیار پرنود چون مالر که از کوچکترین صدا دررنج بود تاب آور نبود. مالر به همگی سرخورده کوشید که گاه خویشتن را به خواندن سپری نماید و در این هنگام بود انگارههای آهنگین بر او شوریدند و در تایه چند روز همهٔ کار براستی در پنداشت او انگاره شد. هفتههای فرجامین روزهای آرامگین او با تلاشی تند و تیز به نوشتن گذشت و بازی فریفتار سرنوشت آن بود که هرچه به روزهای پایانی آرامگینی و بازگشت به وین بزدیکتر میشد نیروی آفرینش او زاینده تر میگشت. او در راه پیماییهای درازش دفترچهای برای بادداشت انکارههایش به همراه میبرد اما در یکی از این راهپیماییها به سرگیجه دچار شد و نگران آن شد که آن همه آهنگ که در سر داشت را چگونه تهی کند. و چون تنها در تابستانها بود که میتوانست آهنگ بسازد، پیش از جدایی از آسی همهٔ یادداشتهایش را گرد آوری کرد و پس از بازگشت به وین آنهارا در کشویی جا داد به درنگ تا تابستان سال دیگر.
تابستان سال دیگر هنگامی که به مایرنیگ Maiernigg آمد بس خسته بود او اندوهگین از آن بود که چرا وقت بیشتری برای آهنگسازی ندارد. رهبری نوازندگان اپرای وین بسیار از او وقت میبرد و نیروی بسیار از او میکشید. آهنگسازان پیشین در سن او بیشتر شاهکارهای خود را آفریده بو دند. او به هر روی یادداشتهایش را در برابر بازگشود و با شگفتی در یافت که در همه رو زگاران رهبری خود ناخودآگاه او به آفرینندگی درپرداخت بوده و سمفونی چهارن او بس پیشرفته تر از آنست که او میپنداشت. او آخرین درستگاریها را به روی آن انجام داد و در ششم اگوست ۱۹۰۰ آن را به پایان آورد.
سمفونی چهارم مالرسرشار از نو آوری است و به دگرگونی از کارهای دیگر او از نگرانی و اندوه کمتر مایه دارد و در آن هوایی آرام و دلپذیر بر فراز ست و این با همهٔ فشارها و سختیهای زندگی او در آن چرخه شگفت آورست. زبان این سمفونی زیان باستانگار آهنگسازانی وینی همچون شوبرت و هایدن است. و با همه اینکه مالر کوشیدهاست که کاری ساده تر و سبک تراز کارهای پیشین خود به شنوندگان فراهم آورد. زیبایی ناپیچیده و سادگی درخشان این کار ناخرسندی شنوندگان را در نخستین برگزاری آن در ۱۹۰۱ ببار آورد که سمفونی چهارم با آوازهای مردمی «شاخ جادویی جوانی» که در آن فرشتگان نان میپزند و پیتر آشاوان St. Peter ماهی میگیرد و اورسولای آشاوان St. Ursula به مهر لبخند میزند برای شنوندگان فرهیخته نمای وین کودکانه مینمود. اما به گفتهٔ آرتور سیدل Arthur Seidl «آنهایند که لجبازند و نمیتوانند کلید دنیای سادگانه و کودکانهٔ قصههای جن و پری مالر را بیابند»[۱۱]
چرخهٔ دوم
سمفونیهای چرخهٔ دوم مالر دربردارسمفونیهای پنچم، ششم و هفتم او میباشند. ویژگیهای این کارها افزایش تندخویی در برانگاری و نمایاندنها و به کاربری سازبندی نا آشنا ست. مالر در سمفونیهای پیشین خویش برخی از آهنگ افزارهای نا آشنا (همچون بوق درشکه post horn در سمفونی سوم) به کار برده بود. اما در چرخهٔ دوم از کارهایش این نو آوری را گسترده ساخت. در سمفونی پنجم شَلاقک (افزاری چوبین که صدای شلاق Whip میآورد)، در سمفونی ششم زنگوله گاو، زنگ لولهها (افزاری با لولههای آویزان شده که صداهای گوناگون زنگین میآورد) و چکش، و در سمفونی هفتم زنگوله گاو، سازهای شیپوری، ماندولین و گیتار به کاربرد.
در کارهای چرخهٔ دوم با آوا همراه نیستند.
سمفونی پنجم
در آغاز سال ۱۹۰۱ آسیب فرا آمد. در پس از نیمروز ۲۴ فوریه او سمفونی پنجم بروکنر را با ارکستر فیلارمونیک رهبری نمود و در آغاز آن شب اپرای نی جادویی The Magic Flute موتزارت را کارگردانی نمود. در همان شب خونریزی زیادهٔ رودهای او را به جراحی بیمارستان فرستاد. پس از پایان چرخهٔ درمان پیوند او با ارکستر فیلارمونیک به هم خورد و او از رهبری کناره گیری نمود. پس از آکه تندرستی خود بازیافت دو باره به کار پرداخت و گذاره تازهای از اپرای Tannhaüser کار واگنر و همچنین اپرای مارثا یا بازار ریچموند Martha, oder Der Markt zu Richmond کار فردریک فن فلوتو Friedrich von Flotow را به پرده آورد. سپس در آغاز تابستان به خانهٔ تازه ساز تابستانیش در مایرنیگ رهسپار شد تا مانند همه تابستانهای پیشین آهنگ بسازد. چنین مینمود که پس از نزدیکی بسیار به مرگ در بهار آنسال او نیروی آفرینندگی خود را بازیافته بود چراکه در درازای سه ماه او هشت آواز نوشت که سه تا از آنها میبایست در چرخهٔ آوازهای مرگ کودکان Kindertotenlieder گذارده شوند، چهار چینش برای آوازهای روکرت Rückert-Lieder ازجمله در نیمه شب Um Mitternacht و من گم گشتهام در جهان Ich bin der Welt abhanden gekommen و به انجام، آهنگ Der Tambours g'sell که آواز پایانی چرخهٔ آوازهای «شاخ جادویی جوانی» بود. وبا این همه او توانست انگارهٔ کوتاهی از سمفونی شماره پنج خودرا نیز بنویسد. برای اندکی او برآن بود که این کار تنها چهار بخش داشته باشد و چنین مینماید که او دو بخش نخست سمفونی را به همراه اسکرتزوی آن نوشت.
در تابستان سال ۱۹۰۲ او به مایرنیگ بازگشت. آلما آبستن نخستین فرزند بود. مالر چینش دیگری برای آوازهای روکرت «اگر شیفتهای برای زیبایی» Liebst du um Schönheit را نوشت. و انگارهٔ کوتاه سمفونی پنجم را که اینک در پنج بخش بود به پایان رساند. او همیشه انگارهٔ بلند کارهایش را در ماههایی که در وین بود مینوشت. اگرچه سمفونی پنجم در ۱۹۰۳ به پایان رسید و بی درنگ برای نخستین برگزاریش در کلن در ۱۸ اکتبر ۱۹۰۴ به همگی باز چینی شد. با این همه او از بهرهٔ کار خشنود نبود. و تا پابان زندگیش باز چینی این کار را دنبال میکرد تا به فرجام سه ماه پیش از مرگش در در نامهای به گرگ گولر Georg Göhler نوشت:[۱۲]
«من پنجم ام رابه پایان رساندم - همنوازی آن بایستی به همگی بازنوشت میشد. من براستی در نمییابم چرا بایستی این همه اشتباه داشته باشم، درست مانند ناشیترین تازه کاران. (بس روشن است که همه آزمودگیهایم در نوشتن چهار سمفونی پیش از این یاریم ندادند. زیراکه یک شیوهٔ به همگی تازه، نیاز داشت به ارتهای به همگی تازه)»
سمفونی پنجم نمایانگر آهنگسازیست پخته که به ورزیدگی خویش باور دارد اما در جستجوی زبانی نو و تازهاست. به برداشت ریچارد اسپخت Richard Specht سمفونی پنجم «تلاشی است برای طرحی نو gestalten درانداختن به فلک، که آن از خود کس آغاز میشود». این کاریست پخشان و پاشیده abstraction که هر گونه گذشته نگری را به دور میاندازد و به جستجوی زبانی نو در نوازندگی است که در آن زمینههای آهنگین به یکریزی باز میگردندو همبستگی بخشهای یکم و دوم در ریختگیری پارهٔ نخست و همبستگی بخشهای چهارم و پنجم در ریخت گیری پاره سوم سمفونی نشان میدهد که مالر بر آنست که صداها را داراتر و فشرده ترو هماهنگ تر و همگراتر نماید و او با آگاهی و برنایی بسوی هنر هم نوازی ناب گام بر میدارد و این شیوه ایست که او ازاین پس تا پایان زندگی کوتاهش دنبال نمود. و تنها در سمفونی هشتم و آواز زمین از آن پیروی ننمود.[۱۳]
سمفونی ششم
مالرسمفونی ششم اش را در تابستانهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ در خانهٔ تابستانی اش در مایرنیگ نوشت. او هنوز زمستانها را با کارهای دشوار ودرگیر رهبری اپرا در وین سپری میکرد. با این همه این دو تابستان روزگارانی پربار و آرامش بخش بودند. آلما به یاد میآورد که «در آن گاهان او بسیار جوان و شوردل بود.» هنگامیکه مالرانگاره بخش نخست سمفونی شش را میزد به این اندیشه افتاد که آلما را در زمینهٔ آهنگ بنهد. و به آلما گفت: «نمیدانم که کامیاب شدهام یا نه، ولی به هر روی تو باید از آن خوشت بیاید!»
او از دخترهای خردسالش به سختی سپری میشد. به گفتهٔ آلما، او میخواست بازی نیرومندانهٔ آنها را در اسکرتزو نمایان کند (اگرچه آنای خردسال برای آن بازی نیرومندانه خیلی کوچک بود). اما هوای شادمانهٔ آهنگ گویی بیمی رازگونه را در خود پنهان داشت. آلما در این باره نوشت: «همچون پیشگویی از ناگواری، صداهای کودکان بیشتر و بیشتر افسرده میشود، و در پایان به زمزمهای خاموش میشود». افروده آنکه، مالر سه تا از آهنگها ی فرجامین «آوازهای مرگ کودکان» را در چرخهٔ شاد و آرامناک تابستان ۱۹۰۴ ساخت و آلما این را به ویژه دهشتزا یافت:«من شیون و سوگواری به مرگ کودکانی را که خوش و تندرست بودند، به دمی کوتاه پس از به بر در کشیدن و بو سیدنشان درنی یابم»
سه سال ازآن پس، با مرگ ماریای خردسال در ۱۹۰۷ چنین مینمود که در «آوازهای مرگ کودکان» و گذرهای افسرده وای سمفونی ششم پیش آگهانه بودند. این که آیا مالر آینده را پیش دیده بود و یا که مرگ بسیار کودکانی را بیاد میآورد که بارهٔ غمگینیهای کودکیش بودند؟ البته بر ما پوشیدهاست. اما شاید که در فرجامین بخش سمفونی او سرنوشت خویش -- ویا به کمترین سرنوشت «قهرمان آهنگین» خویش را پیشگویی کردهاست. که این قهرمان در کارهای پیشین مالر به کامیابی رسیده بود (به ویژه در سمفونی دوم که حتی بر مرگ نیز چیره گشته بود)، اما این بار به گفتهٔ او: «این قهرمان است که بر او سه زدش از سرنوشت فرومی آید و زدهٔ پایانی او را از پای میفکند همچون درختی که از تبر افتاده باشد». و آلما در یادآوری روزی که برای نخستین بار او کار پایان یافته را نشانش داد نوشت:«هیچ یک از کارهایش بدین سان به درونیترین درون قلبش نزدیک نشده بود. آن روز هردوی ما گریستیم. آن آهنگ و آن چه که پیش گویی شده یود بر هر دوی ما به ژرفا آژید». در میان سمفونیهای مالر تنها سمفونی ششم است که در پایان با درهم شکستی سهمگین فرجامی به سزا افسردناک دارد.
مالر میباید برای دو سال شکیبا میبود تا که این سمفونی با فیلارمونیک وین در بهار ۱۹۰۶ به برگزاری آید. مانند همیشه او به دلهره بیم آن داشت که رده بندی صدا به خرده شکافی بگوش نرسد تا آنجا که به یادآوری آلما، هنگامی که او دریافت صدای بم زدن طبل در پایان سمفونی به اندازه دلخواه بلند نیست دستور ساختن دو صندوق بزرگ به چرم پوشیده را داد تا با گرز کوبیده شوند. اما این نو آوری چندان هنش نداشت و بناچارکنار گذاشته شد.
در برنمایی این کار نیز هیچ یک از کارهای پیشین اش او را به ژرفای سمفونی شش تکان نمیداد. |س از یک برگزاری دست گرمی در اسن Essen در ۲۶ می۱۹۰۶ او به گریه و مویه افتاد. روز پس از آن برابر شنوندگان برابر شنوندگان به یاد آوری آلما او رهبریی نه چندان از خود نشان داد از ترس آنکه دو باره به گریه افتد و به ویژه از ترس " درستی آن بخش پایانهٔ هراسناک با آن پیش گویی دهشتزاً.[۱۴]
سمفونی هفتم آوای شَب Lied der Nacht
در میان سه سمفونی چرخه دوم، سمفونی هفتم ویژگی گونایی دارد این سمفونی را سیندرلای مالر خواندهاند. و پس از سمفونی افسردناک ششم این کاری بس پیچیده تر است و نشان دهندهٔ پیشرفت مالر به اوج نوآوری ست. این کار بس نادریافته مانده و بسیار اندک برگزار میشود. در دید نخست هیچ گونه پیوند هماهنگانه و یا برایش یگانگی دهنده در میان بخشهای پنجگانهٔ این سمفونی نمیتوان یافت. اما مالر که از نوآوری و تازه چویی بیمناک نیست با همان بخش گشایندهٔ این سمفونی نوواترین بخش را در میان همه کارهایش آفریدهاست. بخش دوم که نخستین آهنگ شبانه Nachtmusik اوست او همهٔ نمادها وبه یادآوردههایش را به گونهای میآمیزد که برانگیزان یک دلوایی Romantic گذشتهاست. بخشهای از آن پس را میتوان هراسناکترین و اهرمنانهترین اسکرتزوها، بی گناه نمایاییترین ازآرامش روستا (دومین آهنگ شبانه) و سرانجام نا بخردانهترین و کژروترین و خشم آورترین بخش پایانی نامید.
مالر این سمفونی را در سالهای ۱۹۰۴ و۱۹۰۵ نوشت و نخستین برگزاری آن در۱۹ سپتامبر ۱۹۰۸ در پراگ بود. بسیاری از رهبران آهنگوایان، رانشگاری این سمفونی را بسیار سخت مییابند. بسیاری از رانشها گویی همهمهای از گذارههای زیباست که به هم ناپیوسته ماندهاند، به ویژه بخش پایانی که گویی همچون شوخیی است با رهبری خشک اندیش که به هیچ گونه نوآوری را پذیرا نیست (در آلمانی اینان را گاه به خواری kapellmeister میخوانند). حتی برخی از شیفتگان کارهای مالر سمفونی هفتم را به نا سزا میگیرند. برای نمون دریک کوک Deryck Cooke در کتاب خود مالر را سرزنش میکند که در بخش پایانی «همان آهنگی را ساخت که خود از آن به بسیاری بیزار بود و آن آهنگ Kappelmeistermusik بود.» او در بارهٔ این بخش پایانی مینویسد:
«پرسهٔ شبانهٔ پاسدارانه در نخستین آهنگ شبانه Nachtmusik در میان پژواک نالههای شیفتگانه و دیگر صداهای ناشناس شبانه، هراسناکی هافمن وار Hommanesque اسکرتزو، در گونهای رویارویی میان»چیزهای که در شب به هم میخورند«و رقص والتزی با آهنگ عروسکی، و چشمههایی که شرشر میکنند، و گیتاری که زینگ زینگ میکند و آهنگ ماندولین در آهنگ شبانه دوم - همهٔ اینها آهنگهایی غریب و پریشان کنندهاند که پنجرههای جادویی را به سوی جهانهای پندارهای در زیر جهان پدیدار باز میکنند»[۱۵]
دونالد میچل Donald Mitchell پس از شنیدن رانش کلودیو آبادو Claudio Abbado در نبشتهای بلند به آوند«مالر در نورد: سمفونی هفتم او» مینویسد:
«آیا راست است که همهٔ آهنگ سازان بزرگ در میان کارهای خویش»فرزندی دشوار«را به زاد آوردهاند؟ اگر که چنین است بی گمان سمفونی هفتم مالر گواه این باورست. باید پذیرفت که سمفونی هفتم از بارهٔ پذیرش و دوستش شنوندگان و به ویژه دریافت آن یک معماست اگرچه پذیرش بازکاوانه آن در نخستین برگزاری ۱۹۰۸در در پراگ به درهمگی مثبت و حتی شورمندانه بود. بر ریختگیهای پس از ان در دیگر جاها ست که موجب شگفتی و بی باوری و دشمنی شدهاست»
رانشگر جوان اوتو کلمپر Otto Klemperer که به پراگ رفته بود تا مالر را در دم کار ببیند پس از آن بیاد آورد که بیش از بیست نشست یادگیری به نیاز بود تا این سمفونی پیجیده آماده برگزاری شود. او نوشتهاست
«هر روز پس ازنشست یادگیری، مالر بر این خوی داشت که همهٔ انگارهٔ هم نوازی را با خود به خانه برد برای بازچینی، تابان دهی و دستکاری.»
نشستهای یادگیری به گونهای آشفته بود و نوازندگان، نگران انگارهٔ پردرخواست مالر بودند. یکی از شیپور نوازان با او روی در روی شد که: «من تنها میخواهم بدانم که این کجایش زیباست که در یک شیپور تا نت بلند C-sharp بدمم و باز ایستم؟» مالر پاسخی نداشت. اگرچه آنگونه که در کسایی او بود به این ماجرا رنگی فیلسوفانه زد در هنگامی که در نامهاش به آلما در بارهٔ «ناتوانی انسان از دریافت شکنجه هستی خویش» نوشت.
هنگامی که آلما چند روز پیش از نخستین برگزاری به پراگ آمد اتاق میهمان سرارا درهم ریخته از نوشتههای آهنگ دید و شوهرش را پریشان و در تب آشفتگی. سمفونی هفتم با ارج پذیرفته شد اما نه با دلبستگی چند هفته پس از آن در برگزاری مونیخ پذیرایی به همان گونه بود. اما رانشگار دلسرد نشد او آموخته بود که بیش از آن چشم نداشته باشد.[۱۶]
در نوامبر ۱۹۰۹ آرنولد شوئنبرگ Arnold Schoenberg به شنیدن بخستین برگزاری سمفونی هفتم مالر به رهبری فردیناند لو Ferdinand Löwe در وین شد. او خود به مرزهای نو آهنگ رسیده بود. او در هم اکنون سنگینگی tonality را رها کرده بود و آهنگ تازهٔ مالر برای او بس کشاینده مینمودو برای او همچون «خوابی والا در هماهنگی والا بود... من شما را در شمارآهنگسازان باستانگار گذاشته بودم ولی کسیکه برای من پیشروست». او در پایان نامهٔ ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۹ خود به مالر مینویسد:" و در باره این که من کدام بخش را بیشتر دوست داشتم: همه بخشها را! من نمیتوانم هیچ کدام را بیشتر از دیگری درپسند آرم. شاید من در آغاز بخش نخست بی تفاوت بودم. و لی به هر روی برای چندگاهی کوتاه. و پس از آن به استواری به آن گرمی کرفتم. دم به دم من خشنود تر و گرمتر میشدم و مرا برای یک آن تک نمیگذاشت رها شوم. درآن نود تا به پایان بودم. و همه چیز بر من روشن بود..."
چرخهٔ سوم
ویژگی چرخهٔ سوم سمفونیهای مالر با افزایش چندصدایی polyphony نشان شدهاست. آوا-آمیزی بافتی از چند صدای آهنگین melodic voices است که در رویاروی تک-آوایی monophony مینشیند که در آن یک صدای آهنگین چیرهاست و دیگر صداها با آن هماهنگی harmony میکنند.
چرخهٔ سوم مالر دربرگیرنده سمفونیهای هشتم، نهم، دهم (ناتمام) و آواهای زمین Das Lied von der Erde اوست. در این کارها نمیتوان آوازهایی ناوابسته پیدا نمود، شاید شگفت انگیز نباشد که فرجامین آوازهای برون از سمفونی او «آوازهای مرگ کودکان» Kindertotenlieder بود که در ۱۹۰۴ به انجام رسید. اگرچه تنها یک یادآوری تلخ در برگهٔ پایانی سمفونی نهم با این سرودهٔ شماره ۴ «آوازهای مرگ کودکان» به چشم میخورد: «روز زیبایی است در آن بلندیهای دور»
سمفونی هشتم- سمفونی هزارتنه
پیام سمفونی هشتم گفتگو برانگیز است. مالر با این کار سترگ و شگرف در پی چیست؟ آیا او باوری دینی را آشکار مینماید؟ به گمان هنری-لویی دو لا گرانژ Henry-Louis de La Grange چنین است او مینویسد:«در آنجا بودکه مالر در فره وشی کور کننده بی تاب شد، اینجا بود که واژههای نیایش ویتسان the Whitsun Hymn بر او با همهٔ نیروی سهمگین شان فروافتادند، اینجا که سه واژهٔ فرگشتی incantatory words»بیا، آفریننده، آشاروان «'Veni, creator spiritus' همچون شگفتایی بر او آمد تا که او را از آسیمگی که همه ساله در سر داشت برهاند، آسیمگیی که پس از نه ماه کار پیگیرانه در اپرای وین هنگامی که به خانه تابستانیش در مایرینگ میآمد تا که بافتن رشتههای زندگی هنرآفرین خویش رااز سر گیرد با او همراه میآمد.»[۱۷] اما به گفتهٔ دیرک لیم Derek Lim و چیا هان-لئون Chia Han-Leon:«این شدایی نیست که فرهیختهای با دانش و فلسفهٔ مالر انگارهٔ دلوایانهٔ فاوست گوته، که بیش از آنکه پدیدهای دینی و ترسایی باشد زمینهای خاکی و انسانی دارد، را نادیده انگاشته باشد. از یک سوی، این را میدانیم که مالر آلما را به زن جاودانه Eternal-Feminine خویش میاندیشید و این سمفونی به او ارمغان شدهاست. این شداست که مالر در پی آن بود که فاوست گوته را وفادارانه برآفریند، اما با گرفتاریهایش تنها توانست دید خویشتن را و یا برداشت خودرا از فرجامین دیدگاه نمایان کند. با در دید گرفتن همه چیز، افزودن آهنگ به نگرگاهٔ پایانی گوته، آن نگرگاه براستی زندگی میگیرد....».[۱۸]
اما به گفتهٔ لا گرانژ مالر فاوست گوته را در نیمهٔ دوم سمفونی از آن روی بکار برد که نیازداشت به سرودهای همسنگ با نیایش سترگ هاربانوس ماوروس Hrabanus Maurus که آن رادر نیمهٔ نخست بکار گرفته بود. او مینویسد: «به هر روی، گوته، سروته گری که مالر در ستایشش میداشت و بیش از همه گرامی اش میشمرد، آن نیایش ماوروس را در فرجام زندگی خویش از لاتین به آلمانی برگردانده بود... گوته با نوشتن کدهٔ پایانی فاوست در بخش دوم به او راه را نمایانده بود و آن به ریخت آوازی بدون آهنگ بود، یک هم خوانی با آهنگ oratorio که آهنگ آن تنها در سر تنهاخوانان و هم خوانان شنیده میشد، انگار این بینش سرودا آنچنان پهناور و فراگیر بود که تنها موسیقی میتوانست به دادگری آشکاریش دهد، در پیش آن کار گوته را هم [شومان] Schumann به آهنگ آورده بود و هم[لیست] Liszt (پایان هم خوانی-رازوار 'Chorus mysticus')، اما مالر سر آن داشت که آن کار را به پارهای پیوسته در سامان پهناور سمفونی خویش به بار آرد و همهٔ نود و هوای»بیا، آفریننده، آشاروان«را با کا رگیری صحنهٔ پایانی گوته به یاری پنهان باورهای ژرف دل خویش آورد.»
مالر درانگارهٔ نخست این سمفونی برای آلما نوشت «به آلمچل، روان آفرینندهام» و به او گفت در این سمفونی بر پی آن بودهاست که به پیوند میان آشکاریهای نخستین مسیحیت دربارهٔ روحالقدس و بینش نمادین گوته از رستگاری انسان به یاری شیدایی استواری دهد، و این پیوند همان «شیفتگی Eros به آوند آفریننده جهان است». آلما در باره این سمفونی نوشت:
"مالر، به من چنین مینماید، که یک زمینهٔ نو در آهنگ وایی پیدا نمود: که انسان گرا ی بود و بر درستکاری -درونی پایه داشت. او نیروی نمادین آهنگ را که پیش از این دربرگیر شیدایی، جنگ، دین، طبیعت وآدمی بود بس توانگر ساخت: با نماد انسان، آفریدهای تنها، نارستگار در زمین، در چرخش به گرد کیهان، چون کودکی گمشده درمیان درختان در تاریک و روشن پگاه و در نیایشی خمش چشم براه آمدن پدر.
سمفونی نهم
سمفونی دهم
آواهای زمین
داوری
شهرت وی بخاطر عهده داری سمت رهبری ارکسترهای بنام وین از جمله ارکستر اپرای وین (۱۸۹۷-۱۹۰۷) و ساخت ده سمفونی و آوازهای ارکستری است. سنفونیهای وی فصل جدیدی در موسیقی سمفونیک اروپا باز کردند که منجر به سومین مکتب آهنگسازی وینی شد.
معادلهای انگلیسی
منابع